واکسن نامه
میگن تاریخ تکرار میشه و من این تکرار رو تو واکسن بچه ها دیدم. باران که دو ماهه بود خاله بزرگ بابا اومد واسه دیدینش و ما اون روز تازه واکسن زده بودیم و از بهداشت برگشته بودیم. من و مامی و بابای باران. باران گریه میکرد در حد المپیک پکن و هیچ کدوممون از پسش برنمیومدیم و در عین حال خاله هم مهمون بود و دختراشم اومدن. هیچ کافری نبینه که چی به ما گذشت. حالا این بچه رو نمیشه به پاهاش دست زد اینا هی از این بغل به اون بغلش میکنن. و هیییییییییییییی عصری کولیکشم عود کرد . تا شب داستانی بود برای خودش. سر دو ماهگی بهدین هم بعد از اینکه از بهداشت برگشتیم خاله بزرگ بازم اومدن.خلاصه تاریخ تکرار شد ولی نه به اون شدت. برای چهارماهگی ب...
نویسنده :
روشنک
14:20